صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز | ||
|
تفنگت را زمین بگذار که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن ندارم جز زبانِ دل، دلی لبریزِ از مهر تو ای با دوستی دشمن
زبان آتش و آهن زبان خشم و خونریزی ست زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.
برادر! گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار تفنگت را زمین بگذار تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تواین دیو انسان کش برون آید.
تو از آیین انسانی چه میدانی؟
اگر جان را خدا داده ست چرا باید تو بستانی؟ چرا باید که با یک لحظه ی غفلت، این برادر را به خاک و خون بغلطانی؟
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی و حق با توست
ولی حق را برادر جان! به زور این زبان نافهم آتش بار نباید جُست
اگر این بار شد وجدان خواب آلودهات بیدار، تفنگت را زمین بگذار…
منبع تصاویر:
http://www.shia-leaders.com
http://www.asriran.com نظرات شما عزیزان: برچسبها: اعدامفتودردشعر فارسی [ شنبه 17 تير 1391
] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ] |
|